این روزهـــــا

کوه باید شد و ماند ، رود باید شد و رفت ، دشت باید شد و خواند..

این روزهـــــا

کوه باید شد و ماند ، رود باید شد و رفت ، دشت باید شد و خواند..

بگرد و پیداش کن دیگه!!

یه چیزی گم شده..

ولی انگاری الآن وقتش نیس که پیدا بشه.

دیدی چه حالی داره وقتی آدم چیزی رو پیدا میکنه که مدتها دنبالش بوده ،ولی درست وقتی پیداش میکنه که دیگه لازمش نداره؟

دیدی چه حس دلتنگی دست میده به آدم؟ چه حسرتی داره؟

دیدی همون موقع با خودت فک میکنی و میگی دیدی چی شد؟!! ته تهای دلم بهم میگفت فلان جارو بگرد شاید اونجا باشه هاااا...ولی هی میگفتم نه امکان نداره ... مگه میشه همچین جایی گذاشته باشمش؟؟

انقد بدم میاد ازین حس و فکرای بعدش...

حالا یه چیزی گم شه و اینجوری پیدا شه زودی این حسرته میره و میگی بیخیال!

ولی اگه یه قسمت از زندگیت باشه،اگه یه قسمت از خودت باشه...

اونوقت چی؟؟

ازین می ترسم!

ازین حس راجع به خودم می ترسم.


؟

چی بنویسم ازین روزا ؟

وقتی هنوز توی خودم گمم.

GOD

 GOD !


 I MISS HIM

؟!


کلمات سنگینتر از صدایند ، سنگینتر از فریاد ، سنگینتر از درد ،  سختتر از راه

و نفهمیدن هایند که تلمبار می شوند ... بغضهایند .. اشکهایند

کسی منظور کسی را نمی فهمد .. سوتفاهم هایند که تلمبار می شوند.

مشکل قلم من است یا باور تو ؟

چیزی که من نیستم همیشه می ماند.

خیلی حرفها درد دارند...

حرفهایی فقط برای خلوت آینده ی خودت ، که نیزه وار پرتابشان می کنی و می دانی سر راهشان چه کسی ایستاده...

من قوی نیستم. درس عبرت هم نیستم . دزد دریایی هم نیستم آنگونه که پنداشتی (لابد!!).

من فقط گیجم.

اما می فهمم...

تو ؟ باورت زخمیست !

one step too far

گاهی نگفته ها ، گفته ها را ریشه کن می کنند؛

گاهی هم گفته ها نگفته ها را.