این روزهـــــا

کوه باید شد و ماند ، رود باید شد و رفت ، دشت باید شد و خواند..

این روزهـــــا

کوه باید شد و ماند ، رود باید شد و رفت ، دشت باید شد و خواند..

هشت نه ده ...

هر جایی که با هم ازش رد شدیم ..

هر جایی که نشستیم ..

تا ابد ... تا همیشه ، برام خاص می مونه ...

جاهایین که من و تو رو با هم برای همیشه save کردن ...

یه جور حسرت قشنگی داشتم امروز وقتی داشتم از پارک رد می شدم که برم خونه ...

یا وقتی داشتم تاکسی می گرفتم همون جایی که دیشب تاکسی گرفتم.. و تو وایساده بودی ..

یا وقتی توی سایت نشسته بودم..


 به در و دیوارا حسودیم میشه.. 

به صندلیا..

به اون دلفینا که الآن به جای من می تونن پیش تو باشن..

به جوجه هه هم حسودیم میشه !!..

من حتی الآن به اون جیب کاپشنتم حسودیم میشه !!!

حالا این که خوبه ! به خود دیروزمم حسودیم میشه :(..



نوشتنمم نمیاد مثه آدم که ! 


همه لحظه ها ، تک تکشون توی ذهنمن.. جای بهتری هم نیس که بخوام بریزمشون اون تو و تماشاشون کنم هی ..دوباره و سه باره و ده باره ...


...


راستی گفتم به سیگاراتم حسودیم میشه؟! ..

...