این روزهـــــا

کوه باید شد و ماند ، رود باید شد و رفت ، دشت باید شد و خواند..

این روزهـــــا

کوه باید شد و ماند ، رود باید شد و رفت ، دشت باید شد و خواند..

؟!


کلمات سنگینتر از صدایند ، سنگینتر از فریاد ، سنگینتر از درد ،  سختتر از راه

و نفهمیدن هایند که تلمبار می شوند ... بغضهایند .. اشکهایند

کسی منظور کسی را نمی فهمد .. سوتفاهم هایند که تلمبار می شوند.

مشکل قلم من است یا باور تو ؟

چیزی که من نیستم همیشه می ماند.

خیلی حرفها درد دارند...

حرفهایی فقط برای خلوت آینده ی خودت ، که نیزه وار پرتابشان می کنی و می دانی سر راهشان چه کسی ایستاده...

من قوی نیستم. درس عبرت هم نیستم . دزد دریایی هم نیستم آنگونه که پنداشتی (لابد!!).

من فقط گیجم.

اما می فهمم...

تو ؟ باورت زخمیست !

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.